می خواهم
به شانهء تو باز آيم
با کوله بار سنگين تجربه های ميانسالیام.
ميخواهم شانهای باشی
شانهای باشی
آن شانهای باشی
که بر آن
بغض ساليانم بترکد
و مرغان دريايیٍ گريه هايم
هق هقٍ شبان ترس و ترديد را
در آوازی بخوانند
می خواهم
چتری باشی
چتری باشی
بر اندام برهنهء اندوهم
و مرا
در آرامشی هزارساله
پنهان کنی.
می خواهم
به شانهء تو باز آيم
با کوله بار سنگين تجربه های ميانسالی ام.
ميخواهم
آسمانی باشی
آسمانی باشی
آسمانی باشی
گسترده و فراخ
که ستارهء کوچکٍ تنهايیام
در وسعت آبیٍ آن
بشکفد.
ميخواهم
ياری باشی
ياری باشی
آن ياری باشی
که مرا بشنوی
و از تلخیٍ کلامم
به لبخندی در گذری .
ميخواهم
به شانهء تو باز آيم
با کوله بار سنگين تجربه های ميانسالیام.
ميخواهم
کسی باشی
کسی باشی
آن کسی باشی
که اعتماد مرا
در نگاهی
به من باز ميگرداند .
ميخواهم
اميدی باشی
اميدی باشی
آن اميدی باشی
که روزم
ادامهء کابوسٍ شبان دلتنگم نباشد
ميخواهم
شانهای باشی
شانهای باشی
آن شانهای باشی
که بر آن
بغض ساليانم بترکد
و مرغانٍ دريايیٍ گريه هايم
هق هقٍ شبان ترس و ترديد را
در آوازی بخوانند
ميخواهم
به شانهء تو باز آيم
به کوله بار سنگين تجربه های ميانسالی ام