Samstag, 23. Februar 2008

این عکسی است که فضاپیمای وویجر از زمین گرفته است. عکسی که زمین را در فضای بیکران نشان می دهد. کارل ساگان فضانورد آمریکایی کتابی با همین عنوان نوشته است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم
دوباره به این نقطه نگاه کنید. همین جاست. خانه اینجاست. ما اینجاییم. تمام کسانی که دوستشان دارید٬ تمام کسانی که می شناسید٬ تمام کسانی که تابحال چیزی در موردشان شنیده اید٬ تمام کسانی که وجود داشته اند٬ زندگی شان را در اینجا سپری کرده اند. برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما در همین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی که آفرینندگانشان از صحت آنها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامی شکارچیان و صیادان٬ تمامی قهرمانان و بزدلان٬ تمامی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامی پادشاهان و رعایا٬ تمامی زوج های جوان عاشق٬ تمامی پدران و مادران٬ کودکان امیدوار٬ مخترعان و مکتشفان٬ تمامی معلمان اخلاق٬ تمامی سیاستمداران فاسد٬ تمامی «ابرستاره ها»٬ تمامی رهبران کبیر٬ تمامی قدیسان و گناهکاران در تاریخِ گونه ما٬ آنجا زیسته اند٬ در این ذره غبار که در فضای بیکران در مقابل اشعه خورشید شناور است. زمین ذره ای خرد در مقابل عظمت جهان است. به رودهای خون که توسط امپراطوران و ژنرال ها بر زمین جاری شده٬ البته با عظمت و فاتحانه٬ بیاندیشید. این خونریزان٬ اربابان لحظاتی از قسمت کوچکی از این نقطه بوده اند. به بی رحمی های بی پایانی که ساکنان گوشه ای از این نقطه٬ توسط ساکنان گوشه دیگر (که از این فاصله نمیتوان آنها را از هم بازشناخت) متحمل شده اند بیاندیشید٬ چقدر اینان به کشتن یکریگر مشتاقند٬ چقدر با حرارت از یکدیگر متنفرند. تمامی شکوه و جلال ما٬ تمامی حس خود مهم بینی بی پایان ما٬ توهم اینکه ما دارای موقعیتی ممتاز در پهنه گیتی هستیم٬ به واسطه این عکس به چالش کشیده می شود. سیاره ما لکه ای گم شده در تاریکی کهکشانهاست. در این تیرگی و عظمت بی پایان٬ هیچ نشانه ای از اینکه کمکی از جایی میرسد تا ما را از شر خودمان در امان نگاه دارد٬ دیده نمی شود.
زمین تنها جای شناخته شده است که قابلیت زیست دارد. هیچ جایی نیست٬ حداقل در آینده نزدیک که گونه بشر بتواند به آنجا مهاجرت کند. مشاهدات٬ بله٬ استقرار٬ هنوز نه. خوشتان بیاید یا نه٬ زمین تنها جایی است که می توانیم روی پای مان بایستیم. گفته شده که فضانوردی تجربه ای است شخصیت ساز که فرد را فروتن می سازد. شاید هیچ تصویری بهتر از این٬ غرور ابلهانه و نابخردانه نوع بشر را در دنیای کوچکش به نمایش نگذارد. برای من٬ این تصویر تاکیدی است بر مسئولیت ما در جهت برخورد مهربانانه تر ما با یکدیگر٬ و سعی در گرامی داشتن و حفظ کردن این نقطه آبی کمرنگ٬ تنها خانه ای که تاکنون شناخته ایم
.
عاشقانه هایم را برایش نگه داشته ام هنوزباور می کنی ؟؟؟ گاهی دلم عاشق شدنش را می خواهد.عاشقی است دیگر. آنقدر غرقش می شوی که دیگر فراموش می کنی هنوز عاشقی. هر چه هم که فرار کنی و انکاردیوار هایی که می سازی تو را از همه هم که جدا کنند با ساکنان کهنه ی خانه چه می کنی ؟ اتاقت بوی قدیم ها را می دهد، هر چه هم که شمع بسوزانی و پرده عوض کنی ، باز هم کودک درونت همان کودک عاشق مبهوت سالهای پیش است که بود.همه ی اینها را گفتم که بگویم : دلم !!!! تنگ است...میدانی؟
ــــــــــــــــــــــــــ

Freitag, 22. Februar 2008

یه روزی دوست داشتم جهانگرد بشم برم به همه دنیا دلم میخواست کره زمینو دور بزنم دوست نداشتم هیچوقت یه جایی پام بند بشه و ماندگار بشم الان که فکر میکنم میبنم این
آرزوههای جوانی هم کلی میسر زندگی را تغییر میده


امان از این ارزوها
اما اگه نباشه مگه میشه زندگی کرد

Freitag, 15. Februar 2008



بعضی ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه بعضی ها شعرشان کهنه است، فکرشان نوبعضی ها شعرشان نو است، فکرشان کهنه بعضی ها یک عمر زندگی میکنند برای رسیدن به زندگی. بعضی ها زمین ها را از خدا مجانی میگیرند و به بندگان خدا گران می فروشند بعضی ها حمال کتابند دبعضی ها بقال بعضی ها انباردار کتابند بعضی ها کلکسیونر کتابند بعضی ها قیمتشان به لباسشان است، بعضی به کیفشان و بعضی به کارشان بعضی ها اصلاً قیمتی ندارند بعضی ها به درد آلبوم میخورند بعضی ها را باید قاب گر فت بعضی ها را باید بایگانی کرد بعضی ها را باید به آب انداخت بعضی ها هزار لایه دارندبعضی ها ارزششان به حساب بانکی شان است بعضی ها همرنگ جماعت میشوند ولی همفکر جماعت نه بعضی ها را همیشه در بانکها میبینی یا در بنگاه ها بعضی ها در حسرت پول همیشه مریضند بعضی ها برای حفظ پول همیشه بی خوابند بعضی ها برای دیدن پول همیشه می خوابند بعضی ها برای پول همه کاره میشوند بعضی ها نان نامشان را میخورند بعضی ها نان جوانیشان را میخورن دبعضی ها نان موی سفیدشان را میخورند بعضی ها نان پدرانشان را میخورند بعضی ها نان خشک و خالی میخورند د بعضی ها اصلاً نان نمیخورندبعضی ها با گلها صحبت میکنندبعضی ها با ستاره ها رابطه دارند بعضی ها صدای آب را ترجمه میکنندبعضی ها صدای ملائک را میشنوندبعضی ها صدای دل خود را هم نمیشنوندبعضی ها حتی زحمت فکر کردن را به خود نمیدهندبعضی ها در تلاشند که بی تفاوت باشندبعضی ها فکر میکنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است حق با آنهاستبعضی ها فکر میکنند وقتی بلندتر حرف بزنند حق با آنهاستبعضی ها برای سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود میدانندبعضی ها فکر میکنند پول مغز می آورد و بی پولی بی مغزیبعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت عمری زجر میکشندبعضی ها ابتذال را با روشنفکری اشتباه میگیرندبعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها که نمیکشندبعضی ها یک درجه تند زندگی میکنند، بعضی ها یک درجه کندهیچکس بی درجه نیستبعضی ها حتی در تابستان هم سرما میخورندبعضی ها در تمام زندگیشان نقش بازی میکنندبعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است، بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخبعضی ها دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به اندازه یک شهربعضی به اندازه کره زمین و بعضی به وسعت کل هستی ... بعضی ها راستی شما از کدوم دسته این بعضی ها هستید؟؟.......................
تا وقتی که خودت را عوض نکنی و مثل بچه ها نشی ، هرگز نمیتونی وارد قلمرو آسمان ها و بهشت بشی
تنها دو راه برای مواجهه با ناملایمات وجود دارد :یا آنها را عوض کنید یا شیوه نگرش به آنها را تغییر دهید
راه دوم به مراتب آسانتر است!!!

Dienstag, 12. Februar 2008

Dienstag, 5. Februar 2008

اینجا خونه منه چشم به راه
پر از عشق ودوستی پر از صمیمیت و
بی مرزی مطلق هر وقت که میخوام تنها نباشم بهش سر میزنم دوست دارم این جمله رو تقدیم کنم به عروسکم که خیلی دوستش دارم گر چه همیشه تو بغلم سفت فشارش میدم اینقدر که دردش میاد ولی دیگه عادت کرده که من بیقرارم و عاشق
در اندرون تو کسی ست دنیایی ست همانی که از خواستن به شدن هدایتت می کندو این کمترین پاداش شهامت است به آنکه در توست بیاویزبه رویاهایت رویاهایت آنها را فرو مگذار