Samstag, 12. Juli 2008


اینو عروسکم برام نوشته دوست دارم بزارم تو وب لوگم

بمناسبت روز تولدم

ممنون كه صبحهای زود می آی می شينی روبروم ، سلام و احوالپرسی ميكنی ، باهام چايی ميخوری ، ميگی ديروز چيكار كردی ، ميگی امروز چيكارا داری ، ميگی برای فردا ، آخرِ هفته ، ماه هِ ديگه و سالهای آينده چی توی كَله اتهَ از چيزايی كه دوست داری ميگی ، از چيزايی كه حتٌی يه ذره ناراحت يا خوشحالت ميكنه ميگی برام ازم سوال ميكنی ، من جواب ميدم . من از تو سوال ميكنم ، تو جواب ميدی و همه ی اينا يادآورم ميكنه كه بودنم يه فايده های كوچيكی هم داره ممنون ! ممنون كه ساده و صميمی ، وجود داری می بینی؟! حالا دارم از بی حرفی حرفهای خودتو به خودت می زنم چه کنیم دیگه، مثل خارج نمی دونم چرا ولی همیشه وقتی خیلی حرفا واسه گفتن دارم، یهو زبونم بند میادآره خلاصه همه حرفام پرید رفت فقط می تونم روز تولدت رو که از ته وجودم از اعماق قلبم دوست دارم، تبریک بگم یه سال گذشت پر از یاد و خاطره های با هم بودنم ونامروز خدا باز هم تو را به رخم کشیداز همین تکرار توست که حالا اینجای قصه ایستاده ام یادت که هست نازنینم زیر همین گنبد کبود بود که قصمونو شروع کردیمو حالا به این می اندیشم که اگر نیامده بودی،من در کدامین قصه پرسه می زدم این چیزها مهم نیست مهم نیست ته قصه به کجا میرسه سرنوشت کلاغ قصه هم مهم نیست حتی مهم نیست که مهم هست یا نه فقط می خوام در این مکان بالیدنت را جشن بگیرم تا سالهای دورهر سال که می بینم تکرار شدنت راییشتر به خودم میبالم مغرور تو را داشتن تو تکرار می شوی من مغرور ترتو تکرار می شوی من عاشق ترو اینگونه بزرگ می شوم و تو شاهد بزرگ شدن منی تولدت مبارک ای همیشه مهربان





امشب این نامه رو برای خودم میفرستم



...................امشب منم و این صدای تار و این شمع و این دل ......و ................عروسکم




نمیدونم چگونه میشه بیانش کرد این

حس و حال و شور عشق و شیدایی و


شیفتگی ر و تو عبور از این سالها




امشب با شکو فه های آبی رویا های سپیدم به تماشای بادها رفتم



به خانه کودکیم به باغچه نو



جوانیم به زادگاه جوانیم و اینک درسرزمین زندگی ایستاده ام



تا اینجا دانسته ام که باید کوله بار غم و دلتنگیها را بر زمین گذارد و به استقبال آینده رفت






حتی اگر این آینده یک روز یا یک ساعت یا فقط یک لحظه باشد



مطمئن هستم بهترین ها لحظاتی هستند که در راهند



من در لحظات بعدی نسیم آبی عشقی را تجربه خواهم کردکه درراهست



و من آنرا دوباره با باد قسمت میکنم